کیاوشکیاوش، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره
روشنکروشنک، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

روزهای شیرین با تو بودن

:(

1393/3/5 22:27
نویسنده : آدی
334 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشقم 

امروز روز پنجم بود که باز من رو از اون حرکات دلنشینت داری محروم کردی. 

وقت دکتر داشتم. خدا رو شکر خود افلاطونیان بود. معابنه کرد. برای این بی حرکت بودنات در طولانی مدت بهم هشدار داد. گفت بعد هر وعده غذا باید 5 تا حرکت کنی. تا دو وعده غذایی بشمارم اگه کمتر از 5 تا بود برم بیمارستان. 

5 تا بخوره تو سر من. تو یه دونه هم نه بعد ناهار نه بعد شام حرکت نکردی. حتی حرکت کوچیک.

دیگه واقعا گریه م رو در اوردی. 

اخه مامان چرا اینحوری میکنی؟ من فقط از این حرکات هست که از سلامت تو با خبر میشم. مامان تو که میدونی من چقدر برای داشتن تو التماس خدا رو کردم. الانم همش دارم التماس خدا رو میکنم برای سالم بود تو . 

اخه این مامان بیچاره یه حدی تحمل داره.مامان تو رو خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا حالت خوب باشه. تو رو خدا تکون بخور. تو رو به این شب عید مبعث قسمت میدم من رو از اون حرکاتت هرچقدر اروم محروم نکن. به خدا این گریه و بغضا برای خودتم خوب نیست. 

ای خدا 

ای خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا به درگاهت التماس میکنم پسرم حالش خوب باشه. التماست میکنم صحیح و سالم به دنیا بیاد. 

یا امام رضا پسرم بیمه ی توستتت. میخوام بیارمش پابوست. ضامن سلامتیش شو . 

من جز شماها دستم به هیچ جا بند نیست...

کمک کنید

پسندها (1)

نظرات (7)

شيرين مامان شادلين
5 خرداد 93 22:48
سلام عزيزم زياد نكران نباش شادلينم اينطوري بود ولي حواست جمع باشه ياد روزهاي بارداري خودم افتادم انشاالله با خبرهاي خوب منتظريم خوشحال ميشم تبادل لينك كنيم
ساحل
6 خرداد 93 15:26
چیز شیرین خوردی و به پهلوی چپ خوابیدی ببینی تکون نمیخوره ؟ ولی انصافا یک سونو کیت بخر حداقل در این مواقع با شنیدن صدای قلبش آروم میشی و خیلی برای تو خوب میشه که کمتر استرس بگیری... خود امام رضایی که ضامن من شد واسه مامانم تا دنیا بیام ( بعد 8 سال با معجزه دنیا اومدم... دکترا هم جواب کرده بودن مامانم اینا رو ) خودش مراقب کوچولوت هست...
آدی
پاسخ
ساحل از خوردن چیز شیرین و اینا گذشته. دیوونم کرده. یه ساعت بعد ناهار بعد از کلیییییییییییییییی تمرکز یه حرکت خیلی ریز میکنه. نمیدونم دلیلش چیه. داره دیوونم میکنه
آیدا
6 خرداد 93 20:33
خانمی نگران نباش... انشاالله این چند هفته هم می گذره و صحیح و سالم پسر نازت رو دراغوش می کشی و بعد به این روز ها و دل نگرانی ها لبخند می زنی... خدا نگهدار خودت و بار شیشه ات باشه
آدی
پاسخ
ایشالله ایدا. دیگه طاقت استرس ندارم. تو این چند روز چند سال پیر شدم به خدا.
مامان فرخنده
7 خرداد 93 10:09
عزيززززززم اينقدر غصه نخور بيشتر راه را رفتي ديگه چيزي نمونده خدا كمكت ميكنه پسرت صحيح وسالم مياد بغلت شك نكن خدا محافظش هست
آدی
پاسخ
الهی امین. تنها امیدم خود خداست
niloofar
7 خرداد 93 11:49
آدی جون نگران نباش. این فسقلی من هم همین کارو میکنه. مخصوصا صبح ها. از ترس میمیرم که نکنه بد خوابیدم و خدای نکرده چیزیش شده. تا بیاد و با عشوه و ناز یه حرکتی بکنه میمیرم و زنده میشم. هرچی بزرگتر میشن انگار ساعت خوابشون بیشتر و منظم تر میشه. همین که غذا میخوری به پهلوی چپ دراز بکش.اینطوری زودتر شروع میکنه به لگد زدن. نینی هامون تقریبا تو یه هفته دنیا میان
آدی
پاسخ
اینم صبحها اینجوریه. ولی الان یه هفته ست که کلا اینجوریه. اره ما دقیقا تو یه ساعت و یه روز انتقال داشتیم
ستاره
7 خرداد 93 13:53
عزيزم معلومه سالمه و سالم و خوشگل هم مياد بغلت..مطمن باش ايشاله ازين به بعد بيشتر تكون ميخوره كه تو اينقدر ناراحت نشي
آدی
پاسخ
نسرین
10 خرداد 93 22:40
ادی جون سارا ناناز منم اینجوری بود. حتی با شیرینی هم تکون نمیخورد. اروم باش و تند تند ایت الکرسی و حمد واسش بخون.
آدی
پاسخ
مثل اینکه دیکه باید به این کاراش عادت کنم که یه روز تکون میخوره 10 روز استراحت میکنه. خدا سارا نانازت رو برات حفظ کنه